من پایان دنیا هستم
:: Io sono la fine del mondo ::
آخ آخ، آی ام لجند! وای خدا، چی بگم از این فیلم! اصلا یه شاهکاره به نظر من، مخصوصا اگه عشق فیلمای آخرالزمانی و زامبی طور باشی، این فیلم دیگه تهشه. داستانش که خیلی خفنه، یه ویروس همهگیر میشه که کل دنیا رو بهم میریزه، نیویورک سیتی رو ببین، شهر ارواح! فقط ویل اسمیتِ بدبخت مونده با سگ باوفاش، سامانتا.
ببین، داستان از این قراره که یه دکتر نظامیه، رابرت نویل، که ایمنه به این ویروسه. صبح تا شب داره تو شهر خالی از سکنه میگرده دنبال غذا و دارو و اینا، بعدشم میره تو لابراتوار خونگیش رو موشها آزمایش میکنه که یه درمونی واسه این ویروس پیدا کنه. تنها دوستش همون سگشه و یه عالمه مانکن که باهاشون حرف میزنه، از تنهایی داره دیوونه میشه بنده خدا!
حالا شب که میشه، قضیه ترسناک میشه. یه سری موجودات جهش یافته، خونآشامای زامبی طور، بهشون میگن "دارک سیکرز" (Darkseekers)، میان بیرون. اینا به نور آفتاب حساسن، واسه همین روزا قایم میشن و شب که میشه شهر مال اوناست. ویل اسمیت هم باید شبها خودشو سفت و سخت تو خونهاش قایم کنه که اینا نخورنش!
فیلم پر از صحنههای هیجانانگیزه، مخصوصا اون جاهایی که ویل اسمیت داره با دارک سیکرزها درگیر میشه. من خودم عاشق اون سکانسیام که سگش میره تو ساختمون تاریک و ویل اسمیت دنبالش میره، چه دلهرهای داشت! یا مثلا اون تلهای که واسه دارک سیکرها میذاره، خیلی باحال بود.
البته بگم، فیلم دو تا پایان داره. یه پایان سینمایی که خب یه کم هالیوودی و قهرمانبازی طوره، ویل اسمیت آخرش خودشو فدا میکنه که واکسن به دست بقیه برسه. ولی یه پایان دیگهام داره، پایان اصلی کتاب، که خیلی به نظرم قشنگتر و عمیقتره. تو اون پایان، ویل اسمیت میفهمه که از دید دارک سیکرها، اون هیولاست، نه اونا! چون اون داره روشون آزمایش میکنه و اونا فقط میخوان همدیگه رو پیدا کنن. این پایان خیلی فلسفی تره، آدمو به فکر میندازه که کی داره درست میگه، کی داره غلط میگه، اصلا کی خوبه کی بده تو این دنیا؟
یه چیزی هم بگم راجع به حواشی فیلم. خیلیها میگن فیلم از کتاب اصلی ریچارد متیسون خیلی دور شده، مخصوصا تو اون پایان سینمایی. ولی خب به نظر من فیلم به خودی خود خیلی خوب از آب دراومده. ویل اسمیت هم که دیگه نگم برات، بازیش فوقالعادهست، مخصوصا که بیشتر فیلم تکنفرهست و باید تنهایی بار فیلمو به دوش بکشه، خیلی خوب از پسش براومده. اون سگه هم که دیگه نگو، سامانتا، خیلی دوستداشتنیه، من که سر صحنههای مربوط به اون اشکم دراومد!
در کل، اگه دنبال یه فیلم هیجانانگیز و خوشساخت با یه داستان آخرالزمانی جذاب میگردی، "آی ام لجند" یه انتخاب عالیه. حتی اگه کتابشو خونده باشی و از پایان سینماییش خوشت نیاد، بازم ارزش دیدن داره، مخصوصا واسه بازی بینظیر ویل اسمیت و اون فضای نیویورکِ خالی از سکنه که خیلی خوب دراومده. فقط اگه مثل من سگدوست باشی، واسه سامانتا یه جعبه دستمال کاغذی کنار دستت بذار! 😉